برادر طاهر میزنه زیر همه چیز و بخاطر منافعش ستایش رو لو نمیده.
وضیعت حشمت فردوس رو تخت بیمارستان نا مشخص میمونه .
ستایش ، خان بهادر رو پدر بزرگ صدا می کنه و بهادر خان ، یه سند مغازه منگوله دار به ستایش میده ، میگه هر کاری میخوای باهاش بکن و یه خونه براش میگیره .
و آخر ستایش به طاهر قول میده که به خوبی بچه ها رو بزرگ کنه.
و
و تمام
.
.
.
و متن انتهایی سریال حکایت از سری دوم ستایش بود . یعنی منتظر سری دومش باشید که ستایش پیر شده و نشسته رو مبل و داره قهوه میخوره و نوه اش میاد میگه مامان بزرگ سرگذشت رو برام تعریف کن








